کامل ترین معنی حکایت سیرت سلمان فارسی نهم + معنی کلمات و آرایه های ادبی
سلام خدمت همه دانش آموزان و همراهان سایت درس جت. در این نوشته با معنی حکایت سیرت سلمان فارسی نهم همراه شما هستیم.
معنی حکایت سیرت سلمان فارسی نهم
سلمان فارسی بر لشکری امیر بود. در میان رُعایا چنان حقیر می نمود که وقتی خادمی به وی رسید، گفت: این توبرۀ کاه بردار و به لشکرگاه سلمان بَر.
سلمان فارسی، فرمانده سپاهی بود. او به گونهای در میان مردم خود، خود را به اندازه کافی کوچک نشان میداد که در یک زمان، یک خدمتکار به او نزدیک شد و گفت: این کیسه بزرگ پر از کاه را بردار و به قرارگاه لشکر سلمان ببر.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
امیر | فرمانده | رعایا | جمع رعیت، مردم |
حقیر | کوچک | توبره | کیسه بزرگ |
چون به لشکرگاه رسید، مردم گفتند: «امیر است». آن خادم بترسید و در قدم وی افتاد.
سلمان هم کیسه را برداشت. وقتی به قرارگاه رسید، مردم با تعجب میگفتند: این سلمان است! خدمتکار نیز ترسان شده و از سلمان عذرخواهی کرد.
آرایه ادبی:
در قدم کسی افتادن ← کنایه از التماس کردن، عذرخواهی کردن
سلمان گفت: «به سه وجه این کار از برای خود کردم، نه از بهر تو، هیچ اندیشه مدار، اول آنکه تکبّر از من دفع شود؛ و دوم آنکه دل تو خوش شود؛ سوّم آنکه از عهد حفظ رعیّت بیرون آمده باشم.»
سلمان گفت: این کار را برای خودم انجام دادم و اصلاً نه برای تو، به سه دلیل. اولاً تا از خودخواهی و غرور دور شوم، ثانیاً تا تو خوشحال شوی، و سوماً تا مسئولیت خودم را، که همانا مراقبت از مردم است، به خوبی انجام دهم.
واژه | معنی واژه | واژه | معنی واژه |
وجه | دلیل | تکبر | خود خواهی |
دفع | دور |
آرایه ادبی:
اندیشه مدار ← کنایه از نترس